باز باران

یادته چقد عاشق بارونم؟هر وقت بارون می امد تمام درها رو باز میکردی و با هم می نشستیم به نگاه کردن.مثل شبهایی که تو بالکن مینشستیم و هر وقت سرم پایین بود می گفتی ا شهاب !ذوق می کردم که کو؟میخندیدی که آخه مگه می شه یه نفر هیچ وقت شهاب ندیده باشه؟باز بارون میآد مثل اون شب هایی که وقتی با صدای بارون بیدار می شدم بهت زنگ میزدم. هنوز حسش با منه.صدای پاهامون تو چاله های  آب.هنوز یادمه.تو چی؟از اون روزا چی یادته؟می گن وقایع وقتی خاطره می شن شیرین میشن.اما بعضی خاطره ها همیشه بغض میارن تو گلوی آدم.مثل ابر میشی مثل هوای ابری اگه بغضت بشکنه بارون میاد . گاهی سیل اشک هم نمیتونه بعضی خاطره ها رو ببره.

نظرات 1 + ارسال نظر
رکسانا یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ

ازش متنفرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد